سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 158090

  بازدید امروز : 11

  بازدید دیروز : 21

نجم الدین علامه حسن حسن زاده آملی

 
 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: جمعه 87/7/12::: ساعت 3:0 عصر

رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود:

قرآن را فرا بگیرید که قرآن در روز قیامت نزد صاحبش ، یعنى کسى که آن را یاد گرفته و بدان کار بسته ، در چهره جوانى نیکو روى رنگ برگشته مى آید، پس بدو گوید: من بودم آنکه شبت را بیدار مى داشتم ، و روزهایت را تشنه مى داشتم ، و آب دهانت را خشک مى داشتم ، و اشکت را روان مى داشتم ، هر کجا باشى من با تواءم ، هر بازرگانى در پى بازرگانى خود است ، و من امروز براى تو، در پى بازرگانى سوداگرى ام . مژده دریاب که کرامتى از خداى - عزوجل - برایت خواهد بود. پس تاجى آورند و بر سرش نهند و امان به دست راست او عطا شود و جاودانى در بهشت ها به دست چپ او. و به دو حله خلعت پوشانده شود؛ سپس بدو گفته شود: بخوان و قرآن را و بالا برو؛ پس هر بار که آیتى را قرائت کرد درجه اى بالا رود؛ و پدر و مادرش اگر مؤ من باشند به دو حله خلعت پوشانده شوند. پس از آن بدانان گویند این پاداش شما که به فرزند خود قرآن تعلیم داده اید.

انسان و قرآن ، ص 81 - 82.


 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: یکشنبه 87/7/7::: ساعت 9:18 عصر

هر آنچه که عقل بدان حکم نماید، شرع نیز بدان حکم مى کند، و عقل ، یاور حکم شرع است ؛ مانند حکم به وحدت و یگانگى صانع ، و حسن احسان ، شکر منعم ، وفاى به عهد و پیمان ، امانت دارى ، و قبح دروغگویى ، ظلم و ستم ، عهد شکنى ، خیانت ، کفر نعمت و مانند امور دیگرى که در آنها عقل ، مدرک است .
اما احکام پنج گانه متعقل به افعال مکلفین نیز که صادر از شرعند، در صورتى که عقل به گونه اى به فهم آنها نایل شده ، آنها را به ادراک آورد، بدانها حکم خواهد کرد. مثلا شارع - تعالى - خوردن گوشت گوسفند را به شرط آن که به شرایطى ذبح شود، روا دانسته است ؛ پس اگر گوسفندى بمیرد یا بدون رعایت شرایط مقرر، ذبح شود مردار محسوب گشته ، خوردنش حرام مى شود که این به سبب مصلحتى است که در این حکم نهفته است ، حال ، چنانچه عقل را به مفسده اى که در خوردن مردار است ، آگاه کنیم خود به لزوم اجتناب از آن حکم خواهد نمود و کسى را که به خوردن : مبادرت ورزد نکوهش و عمل او را تقبیح مى کند. همچنین ، خداى متعال ، روزه ماه رمضان را واجب فرموده است و بى شک این عمل واجب ، ذاتت نیکوست ، و نیز روزه در روز عید فطر را حرام فرموده ، و این عمل حرام نیز ذاتا زشت و نکوهیده است ، حال اگر عقل ، به حق ، این دو عمل را به ادراک آورد، بر حسن اولى و وجوبش و قبح دومى و حرمتش حکم خواهد کرد .

ادامه مطلب...

 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: یکشنبه 87/7/7::: ساعت 9:15 عصر

دعا کلید عطاء و وسیله قرب الى الله تعالى و مخ عبادت و حیات روح و روح حیات است .
دعا کوبه باب رحمت رحیمیه و سبب فتوح برکات شرح صدر و نور و ضیاى سر است .
دعا موجب رسوخ ذکر الهى در دل ، و منزه نفس ازرین شواغل است .
دعا توشه سالکان حرم کبریاى لایزال ، و شعار عاشقان قبله جمال ، و دثار عارفان کعبه جلال است .
دعا سیر شهودى و کشف وجودى اهل کمال و تنها رابطه انسان با خداى متعال است .
دعا معراج عروج نفسى ناطقه به اوج وحدت ، و ولوج به ملکوت عزت است .
دعا مرقات ارتقاى انسان به مقام ولایت ، و رفرف اعتلاى وى به مرتبت خلت است .
دعا واسطه اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به کنوز قرآن ودارا شدن رموز تصرف طبایع اجرام و ارکانست .
دعا کاسر قلب و جابر آن به اءنا عند المنکسره قلوبهم است . یعنى دل از ذکر و دعا شکسته شود و دل شکسته درست ترین و ارزنده ترین کالاى بازار هستى است که خدا در دل شکسته است . الهى اگر یکبار دلم را بشکنى از من چه بشکن بشکنى .
دعا یاد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوى گفتن و شیرین زبانى کردن است .

ادامه مطلب...

 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: یکشنبه 87/7/7::: ساعت 9:14 عصر

بر همه بندگان خداوند متعال واجب است که از جمیع گناهان و معاصى خویش توبه کنند. اثبات این اصل ، محتاج به مقدمه اى است که در ذیل مى آید:
به اعتقاد و اتفاق عدلیه - یعنى امامیه و معتزله حسن و قبح ، دو امر عقلى اند. لیکن اشاعره بر آن رفته اند که حسن و قبح ، عقلى نیستند، بلکه حسن و قبح اشیاء، مستفاد از شرع است . پس هر چه که شرع بدان امر کند، حسن است و هر چه از آن نهى کند، قبیح . اگر شرع نبود، حسن و قبحى هم نبود. حتى اگر خداوند متعال به چیزى که پیشتر از آن نهى کرده ، امر کند، آن شى ء منقلب شده ، حسن خواهد گشت .
حسن و قبح عقلى ، از امورى است که هر شخص اهل تحقیقى بالضروره به ثبوت آن حکم مى کند، در کتاب مجلى آمده است :
شک نیست که گاهى حسن را براى معنایى ملایم و سازگار با طبع ، و قبح را براى معنایى منافى و ناسازگار با آن استعمال کرده ، معناى نخست را حسن و دوم را قبیح خوانند، و نیز گاه به اعتبار نقص و کمال ، آنچه را که کمال است ، حسن گویند و آنچه را نقص است ، قبیح . و از قبیل معناى اول است که گویند: طعم این خوب است و آن بد؛ و این صورتى زشت است و آن ، نیکو؛ یعنى به اعتبار ملایم بودن با طبع و منافى بودن با آن . و از قبیل معناى دوم است که گویند: دانش ، نیکوست و جهل . قبیح . مدرک چنین حسن و قبحى ( در دو قسم یاده شده ) بدو شک و شبهه نزد همگان ، عقل است .

ادامه مطلب...

 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: یکشنبه 87/7/7::: ساعت 9:11 عصر

بر همه بندگان خداوند متعال واجب است که از جمیع گناهان و معاصى خویش توبه کنند. اثبات این اصل ، محتاج به مقدمه اى است که در ذیل مى آید:
به اعتقاد و اتفاق عدلیه - یعنى امامیه و معتزله حسن و قبح ، دو امر عقلى اند. لیکن اشاعره بر آن رفته اند که حسن و قبح ، عقلى نیستند، بلکه حسن و قبح اشیاء، مستفاد از شرع است . پس هر چه که شرع بدان امر کند، حسن است و هر چه از آن نهى کند، قبیح . اگر شرع نبود، حسن و قبحى هم نبود. حتى اگر خداوند متعال به چیزى که پیشتر از آن نهى کرده ، امر کند، آن شى ء منقلب شده ، حسن خواهد گشت .
حسن و قبح عقلى ، از امورى است که هر شخص اهل تحقیقى بالضروره به ثبوت آن حکم مى کند، در کتاب مجلى آمده است :
شک نیست که گاهى حسن را براى معنایى ملایم و سازگار با طبع ، و قبح را براى معنایى منافى و ناسازگار با آن استعمال کرده ، معناى نخست را حسن و دوم را قبیح خوانند، و نیز گاه به اعتبار نقص و کمال ، آنچه را که کمال است ، حسن گویند و آنچه را نقص است ، قبیح . و از قبیل معناى اول است که گویند: طعم این خوب است و آن بد؛ و این صورتى زشت است و آن ، نیکو؛ یعنى به اعتبار ملایم بودن با طبع و منافى بودن با آن . و از قبیل معناى دوم است که گویند: دانش ، نیکوست و جهل . قبیح . مدرک چنین حسن و قبحى ( در دو قسم یاده شده ) بدو شک و شبهه نزد همگان ، عقل است .

ادامه مطلب...

 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: یکشنبه 87/7/7::: ساعت 9:6 عصر

تعلق به امور جسمانى ؛ موجب دورى نفس از معقولات و اشتغالش به مجردات است ، چه شدت تعلق و غرق گشتن در عالم طبیعت ، نفس انسان را از نیل به کمال باز مى دارد.
از امام صادق علیه السلام نقل است :
پدرم همواره مى فرمود: هیچ چیز چون گناه ، قلب را تباه نکند. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا این که گناه بر آن غالب آید و آن را وارونه کند.
فیض کاشانى در کتاب وافى در توضیح این حدیث مى گوید:
مراد آن است که گناه ، همواره بر قلب تاثر نهاده ، حلاوت و صفاى آن را زایل مى کند تا این که آن رویش را که به سوى حق و آخرت است ، به سوى با طلب و دنیا مایل گرداند. بنابراین ، حقیقت توبه ، عبارت است از بریدن نفس از تعلق به ماده و نفى علاقه و گرایش به عالم اجسام ، به طورى که این عمل برایش ملکه گردد، و به سراى تطهیر و همراهى با قدسیان وصول یابد. و بدین سان ، ورطه حجاب و بعد، به سبب التفات به معقولات و تعلق به مجردات ، به کنار رود، چه دورى از یکى از این دو روى ، موجب نزدیکى به روى دیگر است ، و از این رو، حضرت صلى الله علیه و آله فرمود: دینا و آخرت چون دو کفه ترازویند که هر کدام سنگینى یابد، دیگرى سبک شود. و کسى از اهل حکمت گفته است : آنها چون دو هوویند که انس ‍ یافتن با هر کدام ، موجب بیزارى از دیگرى است ، و بالجمله ، امور دنیوى و تعلق بدان ، موجب حرمان و مانع از تعلق به امور اخروى است و به قدرى که از هر یک دورى حاصل شود، دیگرى نزدیک گردد و حضرت صلى الله علیه و آله از این جلمه تعبیر فرمود که : دنیا راس هر گناهى است .
پس توبه معتبر نیزد اهل الله درست نیاید جز به اعراض کامل از احوال دنیوى ، به حیثى که بدانها التفات نیابد و از نظر خویش دورشان گرداند؛ چنانکه در حدیث آمده است : دنیا بر اهل آخرت ، و آخرت بر اهل دنیا، و هر دو بر اهل الله حرام گشته است  و از این رو گفته اند: توبه بر سه قسم باشد: یکى توبه بندگان که آن توبه از ترک طاعت و فعل قبیح است ؛ و دیگر توبه خاص اهل ورع که توبه از ترک مندوب است ؛ و سه دیگر تو به اخص من الخاص که توبه است از التفات به غیر خدا. و این توبه ، مخصوص ‍ اهل ولایت باشد که غالبا در مرتبه حضورند، و توبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اولیاى خدا از این قبیل بوده است که او صلى الله علیه و آله خود فرمود: گاه دلم را کدورتى عارض مى شود، و من به راستى که از خداى ، هر روز هشاد بار آرامش مى طلبم


 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: جمعه 87/7/5::: ساعت 1:59 عصر

بى لطف نیست که به مناسبت پیش آمدن سخن ، مکتوب جناب میرداماد به یکى از اهل یا نااهل زمانش عنوان شود. این نامه در فوائد رضویه مرحوم محدث قمى نیز نقل شده است و صورتش این است :
(رحم الله امرءاً عرف قدره و لم بیعد طوره، نهایت مرتبه بی حیایى است که نفوس معطله و هویات هیولانیه در برابر عقول مقدسه و جواهر قادسه به لاف و گزاف و دعوى بیمعنى برخیزند. این مقدار شعور باید داشت که سخن من فهمیدن دقیقه و بلوغ به مراتب عالیه کار هر قاصرالمدرکى ، و پیشه هر قلییل البضاعتى نیست ؛ فلامحاله مجادله با من در مقامات علمیه از بابت قصور طبیعت خواهد بود نه از بابت دقتا طبعت ، مشتى خفاش ‍ هعمت ، که احساس محسوسات را عرش المعرفت داتش و اقصى الکمال اداراک شمدند (واقصى الکمال هنر شمدند خ ل )، با زمده ملکوتیین ، که مسیر آفتاب تعقلشان بر مدئارات انوار علم قدسى باشد، لاف تکافؤ زنند و دعوت مخاصمت کنند شایسته نباشد (مخاصمت کنند روا نبود خ ل ) و در خور نیفتد و لیکن مشاکسه وهم با عقل و معارضه باطل لا حق و کشاکش ‍ ظلمت با نور بدعتى است نه امروزى و منکرى است نه حادث . و الى الله الممشتکى والسلام على من اتبع الهدى .

خود را به من ارخصم بسنجد عجبى نیست       چون جاى به پهلوى وجودست عدم را

         و اذا اتتک مذمتى من ناقص                      فهى الشهاده لى بانى کامل

خاقانى آن کان که طریق تو مى روند                زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست

بس طفل کارزوى ترازوى زر کند                      نارنج از آن خرد که ترازو کند ز پوست

گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار                کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست 

ادامه مطلب...

 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: جمعه 87/7/5::: ساعت 1:57 عصر

این بحث را به نقل گفتارى از شیخ رئیس رضى عنه الله در تایید تمسک به برهان ، که خواص را به کار آید، خاتمه مى دهیم .
شیخ در شفا گفتاری را می فرماید که
خلاصه مفادش این است که منکرین حکمت و فلسفه ، از راه قصور عقل و نظر و درایتشان ، منکر شده اند. و ترجمت گفتارش اینکه :
(در زمان خود گروهى را دیدیم و مشاهده نمودیم که نخست تظاهر به حکمت مى نمودند و قایل بدان بودند و مردم را به حکمت دعوت مى کردند و حال اینکه پایه شان در حکمت پایین بود. پس چون به قصورشان آشنا شدیم و حالشان آشکار شد، انکار کردند که حکمت را حقیقتى و فلسفه را فایدتى باشد. و بسیارى از آنان را چون ممکن نبود که خود را از معرفت و عقل بکلى منسلخ نمایند، آهنگ بدگوئى به مشاء و عیبجوئى به کتب منطق نمودند؛ پس چنین ایهام کرده اند که فلسفه افلاطونى و حکمت سقراطى است و درایت جز نزد قدماى پیشین و فلاسفه فیثاغورثى نیست . و بسیارى از آنان چنین گفته اند: هر چند فلسفه بلکى بى حقیقت نیست و اندک حقیقتى دارد، در فرا گرفتن آن بهره اى نیست که نه بکار امروز آید و نه بکار فردا؛ زیرا که نفس انسانى مانند جان بهیمه تباه شدنى است ، دیگر رنج در تعلم را چه سود.
و کسى که دوست دارد دیگران در حق او اعتقاد داشته باشند که او حکیم است و حال این که قوه او از ادراک حکمت ساقط است ، چاره جز اینکه دست در گردن صناعت مغالطه افکند ندارد. و از این جاست که از روى قصد، بحث از مغالطه مى کند؛ و چه بسا که از روى گمراهى ، تا خویشتن را در نزد مردم حکیم جلوه دهد.)
این بود ترجمه گفتار آنجناب . آنکه در آخر فرمود کسى که دوست دارد دیگران او را حکیم بدانند دست به گردن مغالطه مى اندازد، نکته اى بسیار ارزشمند است . نعوذبالله من شرور و سیئات اعمالنا.
عبارت یاد شده شفاء را متاءله سبزوارى در شرح اسماء نقل فرموده است و مطالبى مفید عنوان کرده است ؛ به آن رجوع شود.

شیخ بزرگوار ابن سینا، در تصلب به عقیده اش ، مکرر در کتبش فرموده است: ( هر کسى عادت کرده است بدون دلیل تصدیق کند، تاز فطرت انسانى به در شده است .)
شرح حال شیخ بخصوص برخى از اشعارش ، حاکى است که مورد طعن و ایذاء و جرح لسان امثلا گروه یاد شده قرار گرفته است ؛ چنانکه ابن ابى اصیعه در کتاب عیون الانباء فى طبقات الاطباء.
این ابیاتی را از شیخ نقل کرده است که ترجمه آن چنین است :

 عجب از گروهى که بدخواه فضایل من اند، مرا عیب و نکوهش ‍ مى کنند.
بر فضل من خشم مى گیرند و حکمت مار مذمت مى کنند، از نقص خود در وحشت اند و از کمال من .
همانا که مثل من در برابر بدسگالى و خشم آنان مثل آن کوه بزرگى است که شاخ زدن بزهاى کوهى را به خود ناچیز مى شمارد.
هرگاه جوانمرد نیکوخوى رشاد خویش را شناخهت سرزنش نادان بر وى سبک مى شود.


 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: جمعه 87/7/5::: ساعت 1:36 عصر

به عنوان مزید بصیرت ، گفتارى را که در انه الحق عنوان کرده ایم در اینجا مى آوریم :
تحصیل معرفت صحیح در مرقومات و زبر فریفین به دو طریق بیان شده است : یکى طریق برهان نظرى ، و دیگر طریق عیان کشفى .
اهل تحقیق در بسیارى از موارد تصریح به عدم کفایت نظرى کرده اند - که سبیل علوم معرفت طورى وراى طور عقل نظرى است - و به نظم و نثر بر آن حرفها دارند که ترک تعرض بدانها را اولى دیده ایم . محیى الدین عربى در فص آدمى فصوص الحکم گوید:
و هذا لا یعرفه عقل بطریق نظر فکرى بل هذا الفن من الادراک لا یکون الاعن کشف الهى .
 ابن فنارى بتفصیل در فصل سوم مصباح الانس شرح مفتاح الغیب قونوى ، آورده است که به نه وجه استدلال کرده است که معرفت اشیاء آنچنان که در واقع هستند با ادله نظریه متعذر است . و نتیجه اینکه چون تحصیل معرفت صحیح یا به طریق برهان نظرى است و یا به طریق عیان کشفى و طریق نظرى از خلل صافى نیست ، پس طریق دوم متعین است که با توجه به حق - تعالى - و مراقبت کامل و تعریه و التجاى تام و تفریغ قلب بکلى از جمیع تعلقات ، آن هم در تحت تدبیر و ارشاد کاملانى مکمل که واقف منازل اند چون انبیا و وارثان به حق آنان ، صورت پذیر است .

ادامه مطلب...

 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: جمعه 87/7/5::: ساعت 1:31 عصر

روش صدرالمتالهین در اسفار این است که کلمات مستفاد از کشف و شهود مشایخ اهل عرفان را مبرهن فرماید؛ چه آن جناب بر این عقیدت خود سخت راسخ است که برهان حقیقى با شهود کشفى مخالفت ندارد، و مکاشفات این اکابر همه برهانى است ، و برهان و کشف معاضد یکدیگرند، و چنانکه در آخر فصل بیست و ششم علم کلى اسفار  فرماید:
 ( مبادا به بینش کوتاهت گمان برى که مقاصد و اصطلاحات و کلمات مرموز اکابر اهل عرفان خالى از برهان و از قبیل گزافهاى تخمینى و تخیلات شعرى است ؛ این اکابر از چنین پندار بیرون اند. عدم تطبیق کلامشان بر قوانین صحیح برهانى و مقدمات حق حکمى ناشى از قصور ناظران و قلت شعورشان به فهم کلمات آنان و ضعف احاطه ایشان بدان قوانین است ؛ وگرنه مرتبه مکاشفه آنان در افاده یقین فوق مرتبه براهین است . بلکه برهان در اشیایى که سبب دارند سبیل مشاهده است زیرا که سبب برهان ذى سبب است . و در نزد ارباب حکمت مقرر است که علم یقینى به امورى که سبب دارند حاصل نمى شود مگر از جهت علم به سبب آنها. پس چگونه روا بود که مقتضى برهان مخالف موجب مشاهده باشد؛ و اینکه در کلام بعضى آمده است که اگر عارفان را به برهان تکذیب کنى آنان تو را مشاهده تکذیب مى کنند، معنى آن این است که اگر بدانچه اسم برهان بر آن نهادى آنان را تکذیب کنى یعنى اینکه نام برهان بر او نهادى ، در حقیقت برهان نیست ، وگرنه برهان حقیقى مخالف شهود کشفى نیست .)
آنکه از آخرین فصل الهیات اسفار نقل کرده ایم که معرفت حق تعالى - و صفات و افعال او یا به طریق وحى و رسالت موسوم به نبوت است و یا به طریق سلوک و کسب مسماى به حکمت و ولایت است ، قاضى نور الله شهید در اول مجلس ششم کتاب مجالس المومنین ، بر همین منوال منصفانه و عادلانه فرماید:
(تحصیل یقین به مطالب حقیقیه ، که حکمت عبارت از آن است ، یا به نظر و استدلال حاصل مى شود - چنانکه طریقه اهل نظر است و ایشان را علما و حکما مى خوانند - یا به طریق و استکمال - چنانکه شیوه اهل فقر است - و ایشان را عرفا و اولیا نامند.
و اگر چه هر دو طایفه بحقیقت حکمااند، لیکن این طایفه ثانیه ، چون به محض موهبت ربانى فایز به درجه کمال شده اند و از مکتبخانه و علمناه من لدنا علما .  سبق گرفته اند و در طریق ایشان اشواک شکوک و غوایل اوهام کمتر است ، اشرف و اعلى باشند و به وراثت انبیا، که صفوت خلایق اند، اقرب و اولى خواهند بود؛ و هر دو طریق در نهایت وصول سر به هم باز مى آورد و الیه یرجع الامر کله  ...
و میان محققان هر دو طریق هیچ خلاف نیست . چنانچه منقول است که شیخ عارف محقق شیخ ابو سعید ابوالخیر را با قدوه الحکماء و المتاخرین ، شیخ ابو على سینا - قدس الله روحهما - اتفاق صحبتى شد، بعد از انقضاى آن ، یکى گفت آنچه او مى داند ما مى بینیم ، و دیگرى گفت : آنچه او مى بیند ما مى دانیم .
و هیچ یک از حکما انکار این طریق ننموده اند، بلکه اثبات آن کرده اند.)
این بود آنچه که خواستیم از قاضى نقل کنیم . پس طریق اکتساب معارف یا برهان نظرى است و یا عیان کشفى .


 
<      1   2   3   4   5      >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


نجم الدین علامه حسن حسن زاده آملی

مهدی نوروزی
آقای حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان و راهی را که حسن زاده در پیش دارد خاک آن توتیای چشم طباطبایی. (علامه طباطبایی)
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

بایگانی

 

اشتراک